1400/06/28-09:02

دکتر احمدی‌نژاد: الگوی اسلامی - ایرانی که عده‌ای بیرون داده‌اند هیچ جایگاهی برای مردم قائل نیست + فیلم

دکتر احمدی‌نژاد: الگوی اسلامی - ایرانی که عده‌ای بیرون داده‌اند هیچ جایگاهی برای مردم قائل نیست + فیلم

دکتر احمدی نژاد روز پنجشنبه در جلسه تبیینی و مباحثه نظریه مدیریت ایرانی گفت: اگر به همین الگوی اسلامی ـ ایرانی که یک گروهی بیرون دادند، نگاه کنیم، فرض قطعی آن این است که یک قدرت مطلقه مبسوط الیدی در ایران حاکم است که هر چه اراده کند همان خواهد شد، پس ما اینها را می نویسیم که بشود. اگر از اول تا آخر آن را بخوانید، متوجه می شوید که هیچ جایگاهی برای مردم قائل نیست.

به گزارش دولت بهار، متن کامل سخنان دکتر احمدی نژاد به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحيم

اللهم عجل لوليك الفرج والعافية و النصر واجعلنا من خير انصاره و اعوانه والمستشهدين بين يدیه

در تمام سیری که در نظریات و تغییر و تحولات حکمرانی اتفاق افتاده است، یک اصول ثابتی وجود دارد. مثل اینکه اصل دولت و اصل حکمرانی، خودش یک اصالت است و فارغ از مردم موضوعیت دارد. البته این امر پیوسته دارد رقیق می شود اما اصل، همچنان همان است. ما باید اصل را به اصالت انسان، آزادی انسان و حق حیات و رشد انسان تغییر بدهیم و آن را پایه قرار بدهیم. از منظر خود اینهاست که می گوییم انسان، آزادی، حق تعیین سرنوشت، حق حیات و رشد انسان اصالت دارد. هر نظامی که در جامعه می خواهد شکل حقوقی و اجرایی پیدا کند، باید به تمام و کمال، نماینده و تامین کننده اینها باشد. آن نکته اصلی بحث ما در مدیریت اینجاست. اگر ما پایه را در واقع تغییر پارادایم بدهیم، آنوقت شکل کلا عوض می شود. چون تا زمانی که ما به حکومت اصالت بدهیم، یعنی همیشه یک تمرکزی در قدرت و اختیارات هست و من معتقد هستم که تمام مفاسد تاریخ، نتیجه این تمرکز است که انحصار، رانت و تحمیل می آورد، مردم را محدود می کند و هر عنصر و عاملی که انسان ها را محدود کند، ضد انسان، ضد رشد و کمال و ضد حقوق اساسی انسان هاست.

ریشه فساد، مخصوصا فسادهای اقتصادی در کشور ما کجاست؟ ریشه آن غیر از این است که کل ثروت و قدرت متمرکز در حکومت است؟ اصلا می توانید فسادی را پیدا کنید که به تمرکز قدرت و ثروت برنگردد؟ آن فسادی که الان می خواهد با آن مقابله شود. می گوید " حافظ تو خود حجاب رهی، از میان برخیز" مشکل خودت هستی.

الان تمام ثروت کشور متمرکز است. پرونده های فساد اقتصادی را نگاه کنید. همه اش بخاطر این است که همه چیز در حکومت جمع شده است، یکی رفته نامه ای گرفته، جایی را دور زده، یک امتیاز، رانت یا مجوز گرفته و از همه چیز یعنی از زمین و جنگل و آب و دریا بگیرید تا صنعت کشور را برده است. نهادهای دولتی و غیردولتی حکومتی را حساب کنید، همه چیز دست آنهاست. از بقالی و عطاری تا هواپیمایی و گردشگری و همه چیز را اداره می کنند. پول و بانک و همه چیز دستشان است.

این تمرکز، ریشه له کردن انسان ها و ریشه فساد است که باید آن را از بین برد. حالا برخی آمده اند و می گویند ما باید یک دولت حداقلی درست کنیم. من نمی گویم با آن مخالف هستم منتهی می گویم آن هم باید در مسیر رویکرد ما به سمت مشارکت همه انسانها مستحیل شود. هر جایی که کسی جای دیگران بنشیند و به جای آنها تصمیم بگیرد، اینجا نقطه شروع فساد است.

ما معتقد هستیم که مهمترین موضوع این عالم، انسان است و این انسان دو تا حق دارد:

اول حق حیات است. باید زنده باشیم. هیچ احدی در این عالم اجازه ندارد حق حیات دیگری را سلب کند،بالاترین حقی است که خدا به انسان ها داده است و کسی نمی تواند آن را بگیرد.

دومین حق؛ حق رشد و تعالی انسان است. فرق انسان با بقیه موجودات این است که در یک نقطه ثابت نیست. باید بزرگ شود و رشد کند، استعدادهای گوناگون او شکوفا شود. وقتی ما می گوییم آزادی، حق انتخاب و اعمال اراده، همه ناشی از حق رشد و تعالی انسان است. آزادی نباشد، رشدی اتفاق نمی افتد. منظور ما البته آزادی مطلق است. هر کس قیدی به آزادی بزند، در واقع انسانیت را محدود کرده است چون اختیار، ذاتی انسان است که خدا داده است. به هیچ کس حتی پیامبرش هم اجازه نداده که انسان را محدود کند. خود خدا هم انسان ها را محدود نکرده است.

شیطان برای زدن انسان و اثبات برتری خودش، دقیقا می آید روی نقاط اصلی و مثبت انسان تمرکز می کند. مثل آزادی! در تمام طول تاریخ، بحث حد آزادی در میان است که بحث از اساس انحرافی است. شما اصلا نباید حد را بپذیرید. محدود شدن اندیشه که خیلی واضح است. محدود کردن اندیشه یعنی کشتن اندیشه. این را هیچکس نفی نمی کند. هر جای دنیا که این را بگوییم، همه می گویند ما این را قبول داریم. اگر اندیشه را از انسان بگیرند، چیزی از انسان باقی نمی ماند. انسانی که قدرت اندیشه نداشته باشد، یعنی راهی برای رشد و کمال ندارد.

اگر اندیشه را محدود کنید یعنی آزادی در اندیشه و در نهایت انسانیت را محدود کرده اید. حالا اگر اندیشه را آزاد بگذارید ولی اجازه ندهید که این اندیشه تبدیل به اراده شود، باز هم همان است. اگر اجازه ندهید تبدیل به اعمال اراده شود، باز هم همان است. الان با توجیهات در ذهن همه ما جا افتاده است که اگر انسان ها آزاد باشند، فساد می کنند. شیطان این را در ذهن ما جا انداخته است. این حرف، حرف چه کسی است؟ وقتی خداوند فرمود:" انی جاعل فی الارض خلیفة " بلافاصله به خدا گفتند می خواهی کسی را قرار بدهی که در زمین فساد کند؟ خدا می فرماید نه، شما نمی فهمید، اینگونه نیست. در آزادی، فساد ریشه کن می شود، منتهی موضوع را عوض کرده اند.

در طول تاریخ، آزادی در انحصار یک عده و توده های مردم محدود بودند. و باز این هم تمرکز و انحصار است. قدرتمندان آزادند و مردم آزاد نیستند و بعد همان قدرتمندان می گویند اگر مردم را آزاد بگذاریم فساد می کنند! در حالیکه ریشه فساد در تمرکز آزادی در قدرتمندان و محدودیت آزادی برای توده های مردم است.

واقعا باید یکبار از مبنا به وضعیت موجود و نظریاتی که بوده و حرف هایی که راجع به همه مفاهیم حتی عدالت زده می شود نگاه کنیم. تمام بحث هایی که در باره عدالت می شود در مفهوم دولت ـ ملت است.  اگر به همین الگوی اسلامی ـ ایرانی که یک گروهی بیرون دادند، نگاه کنیم، فرض قطعی آن این است که یک قدرت مطلقه مبسوط الیدی در ایران حاکم است که هر چه اراده کند همان خواهد شد، پس ما اینها را می نویسیم که بشود.

اگر از اول تا آخر آن را بخوانید، متوجه می شوید که هیچ جایگاهی برای مردم قائل نیست. در طول تاریخ فرض بر این بوده است که باید حکومتی باشد و بعد ببینیم بین حکومت و مردم چه عدالتی می تواند وجود داشته باشد!

ماسطح بالاتری از عدالت را فرض می کنیم که متعلق به همگان است. می گویند نشدنی است ولی ما اثبات می کنیم که شدنی است. می گویند امروز شدنی است؟ می گوییم نه! رویکرد باید به سمتی باشد که شدنی باشد، قرار است که بشود، اصلا راه این است، راهی جز این نیست.

بالاخره این بحث ها به صورت جدی مطرح است. مثلا لیبرالیسم. لیبرالیسم خیلی چیزخوبی است. اینجا فحش تلقی می شود. چه کسی آن را تبدیل به فحش کرده است؟ شیطان. اصالت آزادی در نهاد و فطرت آدم است، حقیقت انسان است، خدادادیِ انسان است. نظام سرمایه داری آمده خودش را روی آن انداخته، خودش را با آن تعریف کرده و آن را با خودش تعریف کرده است. تا از لیبرالیسم صحبت می کنیم، آن را مترادف با بی بند و باری و چپاول می گیرند. اینگونه نیست. در همان آمریکا هم آزادی نیست که اگر باشد، چپاول معنا ندارد.

همه باید آزاد باشند. یعنی چه که همه آزاد باشند؟ می شود ثروت در یک جا متمرکز باشد و بقیه آزاد باشند؟ می شود اختیارات یک جا باشد و مردم آزاد باشند؟ نمی شود. این ها را بحث خواهیم کرد.

اگر در یک جمله بخواهم بگویم؛ از کل این مباحثی که ما داریم، می خواهیم اینجا یک اتفاقی بیفتد. اول باید از خیلی از چیزهایی که قطعی فرض کرده ایم، آزاد شویم و بعد یک نگاه جدیدی بیندازیم. آنوقت همه چیز تغییر می کند. هر اندیشه ای که به هر نسبتی، هر نظامی که به هر نسبتی و هر ساختار و حکومتی به هر نسبتی، مردم را کنار بگذارد، به همان نسبت به حقیقت انسانی، به عدالت، به آزادی و به ارزش های انسانی دارد لگد می زند و آنها را لگدمال می کند و به همان نسبت برای رشد و کمال انسان مضر است، هر کس با هر ادعایی هم باشد چنین است. حتی اگر اسم خودش را پیغمبر هم بگذارد که خدا به هیچ پیامبری اجازه چنین کاری را نداده است. به هیچ صالحی اجازه چنین کاری را نداده است و از آن طرف، هر کس بخواهد اصلاح کند، خدمتی بکند و ارزش های انسانی را ارتقاء بدهد، جز با خواست، مشارکت، حضور و اعمال اراده آزاد عموم مردم امکان ناپذیر است.

همه چیز به همه انسان ها برمی گردد. دموکراسی هم که الان منحرف شده و ته آن به حکومت اقلیت بر اکثریت رسیده است، یعنی همه بر همه، چرا؟ چون هر اتفاقی در جامعه انسانی می افتد مربوط به همه است. در پایین ترین نقطه آمریکای جنوبی، در انتهای شیلی یا در آرژانتین، نزدیک اقیانوس منجمد جنوبی، فردی به فرد دیگری ظلم می کند، این ظلم مربوط به کل جامعه بشری است. یادمان باشد که ما در یک محیط پیوسته داریم زندگی می کنیم. اثر پروانه ای یک اصل ثابت شده است و در جامعه انسانی به مراتب شدیدتر است.

 آنجایی که یک فرد دارد ظلم می کند، دارد به کل انسان های روی زمین ظلم می کند. منتهی چون ما رشد نیافته هستیم، حسی به آن نداریم، اما امیرالمومنین علی(ع) انسان کامل است و حس دارد. می گوید چند صد کیلومتر آن طرف تر، از پای یک دختری، یک چیزی را به زور بیرون کشیده اند، من نمی توانم تحمل کنم، دارم دق می کنم. چون او بزرگ شده است و این ظلم بزرگ را حس می کند. حالا که ما آن ظلم را حس نمی کنیم، اثری ندارد؟ چرا آن ظلم اثر خودش را دارد.

اگر یک مقدار تغییر نگاه بدهیم، در سخت ترین شرایط اجتماعی، منحصر به یک راه نیستیم و راه ها و انتخاب های گوناگون جلویمان است، اصلا خلاقیت، ابتکار، نوآوری و حل مسئله انسان باز می شود و شرایط خیلی عوض می شود.

وقتی از یکسری قیود آزاد شویم، می بینیم که تک تک انسان ها یک دنیایی هستند، تک تک انسان ها خلیفه خدا هستند، تک تک انسان ها یک پیامبر هستند، تک تک انسان ها یک جهان بی پایان هستند.

عذر می خواهم اگر طولانی شد.

صلوات حاضرین

 

نظرات

captcha

اخبار مرتبط